تو همیشه معنا می دهی
وزن می دهی به هذیانهای بی در و پیکرم
به این کلمات ناموزون که چگونه عاشقانه می شوند و پر بکشند بسوی تو
جوری کنار هم چیده می شوند که انگار می خواهند به سعدی درس پس دهند
یا نامه ای شوند برای نیما
گاهی کلمات چنان یقه ام را می چسبند که همین حالا غزلی شوند برای تو
هر چند آشفته و به هم ریخته
این واژه های در به در سر درگم درگیر دغدغه بودن با تو را دارند
گاهی پیش من بغض می کنند و گاهی می بارند
و به ناچار من را مجبور می کنند که همه را به نام تو گره بزنم
و این می شود که تو تمام آرزوهای رنگین کمانی من می شوی
که نام تو باز متبرک می کند تمام خط خطی های شبانه ام را
و چه کسی بهتر از تو
ببین که چه بی هوا می شوم وقتی نامت را می برم
خیس می شود چشمانم و صدایم به هق هق می نشیند
و واژه های هجوم آورده به ذهنم تار تار می شوند
بیا بهانه نوشتنم بیا که سخت به تو محتاجم
نوشته هایی که پیشکش او می شود...